اولین روز مادر
امسال اولین سالیه که روز مادر رو بهم تبریک گفتند.حس خیلی خوبیه. باور کردنش خیلی سخته که به این سرعت یه چیزایی عوض شده . نمیدونم چی بنویسم که منظورمو بفهمی . ایشالله بزرگ که شدی و بابا شدی اولین سالی که روز پدر رو بهت تبریک گفتند حس منو تا حدودی میفهمی. قربون جیغات برم که امروز پدرمو در آورد.اولین غلت کامل رو امروز (یکشنبه 93/1/31 ) زدی.خیلی خوشحال شدم چون بزرگ شدنت رو احساس کردم.از صبح امروز مشغول غدا پختن و تمیزکاری بودم .چون واسه شام مهمون داشتیم.مهمونها واسه دیدن تو اومده بودند عزیزم.تو هم تا میتونستی شیطونی کردی.خیلی خسته شدم و وقت زیادی برات نداشتم.فکر کنم واسه همین لج کردی و بر عکس همیشه توی بغل بابایی خوابیدی. یه چیز جالبی که امروز ازت دیدم این بود که به من میرسی گریه می کنی و وقتی به بابایی میرسی به جای گریه جیغ میزنی!!!!!
شیطونی از چشمات میباره.
با تو مادر بودن را تجربه کردم.همیشه بمان.