یک سال و هفت ماه و یک روز
نوزده ماهگیت مبارک عزیزم.
از پست قبلی تا الان خیلی تغییر نکردی.
اگه خوابیدن و غذا خوردنت درست شه دیگه با هم مشکلی نداریم.شبها دیر میخوابی و دم صبح بیدار میشی گریه می کنی .امروز صبح که خیلی گریه کردی.بهت دست هم میزدم خوشت نمیومد میگفتی نه نه.مونده بودم چکار کنم که بابایی سی دی آهنگتو روشن کرد و صداشو زیاد کرد.تو هم آروم شدی و خوابیدی.اسم منو تقریبا بلدی تلفظ کنی و از بابایی یاد گرفتی.به نکن میگی ن نون.به چشم میگی بسشم. وقتی بابایی از سر کار میاد یا میخواد بره بیرون سریع دمپاییاتو جفت میکنی که باهاش بری.کمی لج باز شدی و ... .
یه وقتهایی خسته میشم اما بزرگ که شدی تلافی شو سرت در میارم.
ایندفعه میخوام عکسهایه قبلیتو بزارم.ده ماه و 28 روز گیت و چهارده ماه و بیست و پنج روزگیت ( 20 اسفند 93)...
امروز پنجشنبه 25 / 4/ 94 ( سالگرد ازدواج مامان و بابا )
عکسهای خام آتلیه در 14 ماه و 25 روزگی ...
عکس بچگیه مامان طاها
عکس هفت سالگیه بابایی
عکس طاهایه 10 ماه و 28 روزه با لباس بچگیه مامانی که تویه عکسه... ( طاها شبیه کیه ؟ )
عکس امروز صبح