شمارش معکوس تا یک سالگی
سلام گلم.این روزها دل توی دلم نیست.منتظر رسیدن تولدتم.هم دوست دارم زودتر بیاد چون بزرگ شدنتو با خیلی حسهای خوب رو بهم منتقل میکنه و هم نمیخوام زودتر بیاد چون دوست دارم یه جشن خانوادگی خوب واست بگیرم و تا حالا هیچکاری نکردم.این هفته مدام دوربین دستم بود تا آخرین روزهای یازده ماهگیتو برات واسه یادگاری ثبت کنم.چندتا لباس و اسباب بازی هم واست خریدم که عکساشو گذاشتم.
توی این دوره : سه شنبه 11 آذر توی 11 ماه و 17 روزگیت برای اولین بار بوس کردی. وقتی از مدرسه دنبالت اومدم خونه مادرجون دیدم با حرف مادرجون مجسمه آهویی که باهاش بازی میکنی رو بوس کردی.خیلی تعجب کردم.آخه از اون جایی که خیلی شیطون بلایی بوس کردن و ناز کردن توی مرامت نیست و فقط زدن و گاز گرفتن و جیغ زدن رو بلدی.شبها خیلی بلند میشی و گریه میکنی.یه وقتهایی کم میارم و صبحها توی مدرسه چرت میزنم.از حموم واقعا متنفری از اول که آب حموم رو باز میکنم تا بیارمت بیرون چشماتو میبندی و گریه میکنی.کم غذا شدی.عاشق گوشی و کنترل هستی.جالبه که سالم بودنشو میفهمی و وقتی بهت خرابشون رو میدم تا بازی کنی خیلی زود میندازیشون کنار و دنبال سالمه ای.وقتی از سرکار میام و از پنجره منو میبینی شروع میکنی به نق نق کردن تا بیای بغلم و اونوقت محکم منو چنگ میزنی و میخندیو و خودتو لوس میکنی واسم.این زمان رو خیلی دوست دارم.بازی با بچه های دیگه رو خیلی دوست داری و همراهشون بدو بدو میکنی .بالای تخت و مبل میری اما هنوز راه برگشت رو یاد نگرفتی و اگه نگیرمت با کله میای پایین .اولین بار هفته پیش بود که رفتی بالای تخت و ما هم بی خبر از همه جا با شنیدن صدای گریه ات اومدیم دنبالت که فهمیدیم از تخت افتادی.
امروز شنبه 11 ماه و 21 روزه ای وروجکم.
صبح یکشنبه93/9/9 11 ماه و 15 روزگی
شیطنتهای آقا طاها از بازی با تلفن گرفته تا بهم ریختن خونه...
وسایلی که واست خریدم... از گوشی لمسیت که آهنگ هم میزنه خوشت نمیاد چون نمیتونی خرابش کنی...
جورابها هم از طرف مادرجونه...
این ژاکتت رو هم تازه واست خریدم که به نظرم خیلی بهت میاد...
اومدم چندتا عکس بگیرم ازت که متوجه دوربین شدی و خواستی از دستم بگیریش...
اینجا ناراحت شدی بهت ندادم.من هم دلم سوخت دادم دستت.کار همیشگی من و تو ...