برگشتیم... ورود به ده ماهگی
سلام خوشگلم.بالاخره دوشنبه ۲۴ شهریور برگشتیم خونه.دقیقا سر نه ماهگی تمامت.خوب بود و خوش گذشت.چون دیدارها تازه شد.
اتفاقات مهم این مدت : توی هشت ماه و بیست و شش روزگیت یعنی بیست شهریور پنجشنبه؛ سومین دندونت یا همون دندون جلویی از بال جونه زد و اومد بیرون.دیروز هم چهارشنبه ۲۷ شهریور توی نه ماه و سه روزگیت خودت دوبار تنهایی از روی زمین بلند شدی.امروز هم برای اولین بار یک قدم تنهایی برداشتی.صبح بردمت چکاپ نه ماهگی.همه چیز خوب بود.بعدش هم چهل دقیقه گذاشتمت پیش مادر جونت تا تنهایی کنارش عادت کنی.چون من از اول مهر باید برم سر کار و تنها می مونی.برای شروع خوب بود چون غریبی نمیکردی.مادر جون هم خیلی دوستت داره و حواسش بهت هست.یکم خیالم راحت شد.حالا فقط مونده جابجایی خونه.چون داریم اسباب کشی میکنیم و از امشب شروع کردیم...
الان ساعت سه صبحه جمعه بیست و نه شهریور ؛ توی نه ماه و چهار روزگی رفتی.
قدت 75. وزنت 10 کیلو. دور سر 46 سانتیمتر
طاها جونم جا نداشت خونه دایی گذاشتیمش توی سبد...(8 ماه و 19 روز 93/6/13)
ببینید چقدر مودبه... اصلا شیطنت بلد نیست.. (هشت ماه و 23 روز 93/6/17 )
این چیه خاله ؟ اضافه هست؟
خودش خود به خود افتاد...
اولین باریه که اینقدر بستنی خوردی.خیلی دوست داشتی... (هشت ماه و 28 روز 93/6/22 )
هدیه دایی جون و خاله جون و چیزایی که خودم خریدم واست ...
این هم عکس لحظه ایه که دوبار بدون کمک ایستادی... (9 ماه و سه روز 93/6/27)