طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

قصه من و طاها

خاطرات نه ماهگی

1393/7/22 15:21
نویسنده : مامان طاها
1,086 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره روزی که ازش میترسیدم رسیدترسو.از سه شنبه اول مهر بایست میرفتم سر کار و از تو جدا میشدم.توی نه ماه و هشت روزگیت رفتم سرکار و قبلش صبح ساعت 6:30 دقیقه به طرف خونه مادرجون حرکت کردیم.از همون ساعت سرحال و شاداب بیدار شدی و آماده شیطنت بودیشیطان.ما هم تو دلمون میگفتیم بیچاره مادرجون که قراره تا ظهر با شیطنتهات سر کنهخنده.موقع برگشت دل توی دلم نبود که تو رو ببینم.اومدم خونه دیدم روی شکم پدرجونت نشستی و داری باهاش بازی میکنی.وقتی منو دیدی خندیدی و بهانمو گرفتی.از همون روز اسباب کشی اصلیمون شروع شد و تا جمعه همون هفته ادامه داشتخسته.شنبه مدرسه رفتن واسم خیلی سخت شده بود و دلتنگت میشدم.از اول هفته هم دنبال برنامه های جشن دندونی میرفتم.چهارشنبه 9 مهر توی نه ماه و 16 روزگیت با بابایی سه تایی رفتیم آتلیه و عکسهای خانوادگی گرفتیمزیبا.جمعه یازده مهر ماه توی 9 ماه و 18 روزگیت ، جشن دندونیت بودجشن.یه جشن کوچولوی خانوادگی که با آب میوه ، شیرینی ، میوه ، سالاد الویه و شیربرنج که آش دندونیه مخصوص منطقه ماست از مهمونها پذیرایی شد.خوش گذشت و اکثر مهمونها اومده بودند.اونروز یکم خواب آلود بودیخواب.دو روز بعدش هم عید قربان بود.دیروز هم دوشنبه 21 مهر عید غدیر بود و توی نه ماه و 27 روزگیت اولین عیدی رو از سید های فامیل گرفتی.

کارهایی که الان بلدی انجام بدی جشن: میگم سلام و دست بده ، دست میدی.بابای میکنی. میپرسم بع بعی چی میگه میگی بع بع.یه وقتهایی هم با عصبانیت تمام میگی و سوزنت گیر میکنه و بیخیال نمیشیچشمک!!!!!!جدیدا داری یاد میگیری مثلا ادای موش رو در بیاری.عاشق اینی که بهت بگم خرگوش کوچولو و ذوق میکنی.گهگاهی چند قدم برمیداری و آخرین رکوردت تا دو متر بود.بادکنک بازی رو خیلی دوست داری.وسیله رو زیر مبل قایم میکنی و باز خودت خم میشی برشون میداری.یه وقتهایی از سر شیطنت دست و پای دیگرانو گاز میگیری و میخندی مخصوصا دست و پای من بیچاره وقتی که از مدرسه میام و منو میبینی.از لباس در آوردن بیزاریحسود.بیرون رفتن رو خیلی دوست داری.توی ماشین همش میخوای پشت فرمون بری و بازی کنی.چایی خوردن رو دوست داری و ... که ممکنه الان یادم نباشهمتنظر.

خلاصه ماشالله داری هر روز بزرگتر و مردتر میشی.تجربه دومین پاییزت مبارکبغل.

امروز سه شنبه 93/7/22 هست و تو نه ماه و 28 روزه هستی خوشگله.

 

وسایلی که اول مهر واست خریدم...

 

 

جشن دندونی...

 

اینم کادوها... که بیشترش نقدی بود و دستشون درد نکنه

کادویه داداش ایلیا...

 

 

کادویه خاله جون...

 

هدیه عمو جون

 

هدیه عمه جون

 

 

هذیه زن عمو لیلا زن عموی بابایی

 

 

هدیه خاله های مامانی

 

اینا هم لباسایی که بخاطر سرد شدن هوا واست خریدم...

 

 

اولین عیدی عید غدیر

پسندها (1)

نظرات (6)

مقداد
25 مهر 93 12:56
ماهم شیرآش خوردیم فرداشم ببعی پخ پخ
مامان طاها
پاسخ
بله
ر-ش
26 مهر 93 15:12
سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواش و بیصدا شدم جز کباب خورا
ر-ش
26 مهر 93 15:14
طاها داره یه دندون قند میخوره از قندون فرشته ای مهربو ن آورده براش یه دندون آش بخوری نوش جون آش دندون طاها جون
خاله جونه
2 آبان 93 11:36
خاله جون جشن دندونیت مبارک .. ایشالا دندونای دایمیت در بیان تا صدو بیست سالم بمونن واست چه جالب عکس فلاسک کادوهات رو به سلامتی استفاده کنی
مامان طاها
پاسخ
مرسی خاله جونم.خجالتم نده
خاله جونه
2 آبان 93 11:38
مامان طاها
پاسخ
قربونت خاله جونی
مامان مهرسنا
3 آبان 93 19:18
سلام چ گل پسری ماشالا...دخترمنم خانم دکترخسروی ب دنیااورد خوشحال میشم بهمون سربزنی
مامان طاها
پاسخ
سلام. از آشناییتون خوشبختم.حتما میام