خاطرات نه ماهگی
بالاخره روزی که ازش میترسیدم رسید.از سه شنبه اول مهر بایست میرفتم سر کار و از تو جدا میشدم.توی نه ماه و هشت روزگیت رفتم سرکار و قبلش صبح ساعت 6:30 دقیقه به طرف خونه مادرجون حرکت کردیم.از همون ساعت سرحال و شاداب بیدار شدی و آماده شیطنت بودی.ما هم تو دلمون میگفتیم بیچاره مادرجون که قراره تا ظهر با شیطنتهات سر کنه.موقع برگشت دل توی دلم نبود که تو رو ببینم.اومدم خونه دیدم روی شکم پدرجونت نشستی و داری باهاش بازی میکنی.وقتی منو دیدی خندیدی و بهانمو گرفتی.از همون روز اسباب کشی اصلیمون شروع شد و تا جمعه همون هفته ادامه داشت.شنبه مدرسه رفتن واسم خیلی سخت شده بود و دلتنگت میشدم.از اول هفته هم دنبال برنامه های جشن دندونی میرفتم.چهارشنبه 9 مهر توی نه ماه و 16 روزگیت با بابایی سه تایی رفتیم آتلیه و عکسهای خانوادگی گرفتیم.جمعه یازده مهر ماه توی 9 ماه و 18 روزگیت ، جشن دندونیت بود.یه جشن کوچولوی خانوادگی که با آب میوه ، شیرینی ، میوه ، سالاد الویه و شیربرنج که آش دندونیه مخصوص منطقه ماست از مهمونها پذیرایی شد.خوش گذشت و اکثر مهمونها اومده بودند.اونروز یکم خواب آلود بودی.دو روز بعدش هم عید قربان بود.دیروز هم دوشنبه 21 مهر عید غدیر بود و توی نه ماه و 27 روزگیت اولین عیدی رو از سید های فامیل گرفتی.
کارهایی که الان بلدی انجام بدی : میگم سلام و دست بده ، دست میدی.بابای میکنی. میپرسم بع بعی چی میگه میگی بع بع.یه وقتهایی هم با عصبانیت تمام میگی و سوزنت گیر میکنه و بیخیال نمیشی!!!!!!جدیدا داری یاد میگیری مثلا ادای موش رو در بیاری.عاشق اینی که بهت بگم خرگوش کوچولو و ذوق میکنی.گهگاهی چند قدم برمیداری و آخرین رکوردت تا دو متر بود.بادکنک بازی رو خیلی دوست داری.وسیله رو زیر مبل قایم میکنی و باز خودت خم میشی برشون میداری.یه وقتهایی از سر شیطنت دست و پای دیگرانو گاز میگیری و میخندی مخصوصا دست و پای من بیچاره وقتی که از مدرسه میام و منو میبینی.از لباس در آوردن بیزاری.بیرون رفتن رو خیلی دوست داری.توی ماشین همش میخوای پشت فرمون بری و بازی کنی.چایی خوردن رو دوست داری و ... که ممکنه الان یادم نباشه.
خلاصه ماشالله داری هر روز بزرگتر و مردتر میشی.تجربه دومین پاییزت مبارک.
امروز سه شنبه 93/7/22 هست و تو نه ماه و 28 روزه هستی خوشگله.
وسایلی که اول مهر واست خریدم...
جشن دندونی...
اینم کادوها... که بیشترش نقدی بود و دستشون درد نکنه
کادویه داداش ایلیا...
کادویه خاله جون...
هدیه عمو جون
هدیه عمه جون
هذیه زن عمو لیلا زن عموی بابایی
هدیه خاله های مامانی
اینا هم لباسایی که بخاطر سرد شدن هوا واست خریدم...
اولین عیدی عید غدیر