طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

قصه من و طاها

دو روز تب ، دو روز جنگل

1393/6/2 18:41
نویسنده : مامان طاها
1,717 بازدید
اشتراک گذاری

گل مامانی سلامبای بای.اولین مریضیت توی هشت ماه و چهار روزگیت اتفاق افتادغمگین.سه شنبه 28 مرداد تب کردیخطا .روز اول چند بار پاشویت کردم و بهت استامینوفن دادم.غذاتو هم نخوردی.روز دوم چهارشنبه صبح دیدم بازم تب داری و تبت 38 درجه مثل روز قبل بود.با هم رفتیم دکتر .  اما چون علامتی مثل تهوع و ... رو نداشتی دکتر چیزی تجویز نکرد.اما غروب تبت بیشتر شد.و تا 38/8 هم رسیده بود تهوع و اسهال هم داشتیخطا.غذا هم نمیخوردی و بی طاقت شده بودی.تنها چیزی هم که میخوردی چایی بود و شیر.شب به پیشنهاد دکتر دلگری واست شیاف گذاشتم تا خدایی نکرده تبت بالا نره.خدا رو شکر صبح حالت کاملا خوب شده بود و دیگه نگران نبودمبغل.یه بیماری ویروسی دو روز اذیتت کرد.

صبح پنجشنبه 30 مرداد پدرجون پیشنهاد داد که باهاشون بریم جنگل.من هم چون دو روز سخت رو گذرونده بودم قبول کردم تا واسه مون یه تنوعی بشهراضی .فرداش جمعه هم رفتیم جنگل.خوب بود و خوش گذشت.توی جنگل کنجکاویت گل کرده بود و می خواستی همه جا سرک بکشی  اما چون مانعت میشدیم که چهاردست و پا بری و یا چیزی رو تو دهنت ببری اعصابت خورد میشد.شاکی

دوتا کار جدید داری .یکی اینکه تازگیا خجالت کشیدن رو گهگاهی نشون میدیخجالت.مثلا جمعه دایی رضا اومده بود به ما سر بزنه از وقتی دیدیش خجالت میکشیدی تا بره.دستت رو عین آدم بزرگا میزاشتی رو صورتت و سرت رو پایین میاوردی.زیر زیرکی می خندیدی و زیر چشمی نگاهش میکردیقه قهه.دیروز هم یه ساعت جلو چشمت نبودم.وقتی منو دیدی اولش خجالت کشیدی و سرت رو چسبوندی به پات .اصلا یه وضعی بود که بیا و ببینخنده.

کار جدید بعدیت که تازه دیروز توی 8 ماه و 8 روزگی نشون دادی این بود که به جغجغه ات افتاده بود زیز میز ال سی دی خم شده بودی و نگاه  میکردی.یعنی قشنگ سرت رو چسبوندی زمین و زیر میز رو دید میزدیخندونک.

امروز هشت ماه و نه روزه ای (93/6/2)محبت.

ماشالله دیگه مردی شدی واسه خودتبوسزیبا.

پسرم تب داره...

شب اول... 93/5/28

 

شب دوم چهارشنبه 93/5/29 ...

 

روز اول جنگل 93/5/30 ...

 

 

روز دوم جنگل جمعه 93/5/31 ...

 

 

اینم عکس خجالت کشیدن دیروزش از من : شنبه 93/6/1 هشت ماه و هشت روزه...

 

 

هدیه عمو محمد ...

 

 

سوغاتی مادر بزرگ بابایی از مشهد...

پسندها (1)

نظرات (12)

زهرا مامان ایلیا جون
2 شهریور 93 20:27
الهی فدای گل پسری چرا مریض شدی عشق خاله الان خوبی ؟؟
مامان طاها
پاسخ
مرسی خاله زهرا.خدا روشکر خوب شد.ایلیامونو ببوس.
دايي مقداد
3 شهریور 93 7:37
سلااااااااااااااااااااااااااام بر مرد جنگل ، چطورييي؟ تبت رو قور بووووووووووووووووون
مامان طاها
پاسخ
سلام دایی جون.خوبیم.خدا نکنه دایی.
مامان دلنیا
3 شهریور 93 12:11
الهی بمیرم نبینم مریض شده باشی. خدارو شکر حالت خوب شده. من اصلا تحمل دیدن مریضی نی نیارو ندارم. ایشالله همیشه سلامت باشن. همیشه به گردش گل پسر
مامان طاها
پاسخ
خدا نکنه خاله.مرسی.ایشالله شما هم رنگ مریضی رو نبینید.دلنیا جون و مامانشو میبوسم.
سحرمامی آرتین
3 شهریور 93 13:31
ای جانم خاله فداش بشه الهی هیچ وقت مریضیتونبینم جیگر عکساتم عالی بودن عسل بووووووووووس
مامان طاها
پاسخ
خدانکنه خاله سحر جون.از طرف ما هم بوووووووووؤوووووس.
مامان زهرا
4 شهریور 93 4:59
عزیزم انشاالله که طاها جون دیگه مریض نشه خیلی نازه خدا حفظش کنه
مامان طاها
پاسخ
مرسی خاله گلم
ر-ش
4 شهریور 93 12:03
آيا ميدانستيد كه بچه‌ها بدون كشكك زانو متولد ميشوند. كشكك‌ها در سن 2 تا 6 سالگي ظاهر مي‌شوند. آيا ميدانستيد كه قد انسان تا 20، 25 سالگي و گاها 40 سالگي بلند مي‌شود و از چهل سالگي به بعد، قد انسان هر دو سال حدود 6 ميلي‌متر كوتاه مي‌شود. آيا ميدانستيد كه فقط با از دست دادن يك درصد از آب بدن، احساس تشنگي مي‌كنيم! آيا ميدانستيد كه رشد کودک در بهار بیشتر است.
مامان طاها
پاسخ
به به ! مادرجون دانشمند.مرسی.
ر-ش
4 شهریور 93 12:54
آنگاه که تنها شدی و در جست جوی یک تکیه گاه مطمئن هستی ، بر من توکل نما .(نمل/79
مامان عليرضا
4 شهریور 93 20:31
نبینم مریض بشی عزیز دلمخدا رو شکر که حالت بهتر شد و این ویروس بد بیشتر اذیتت نکرد قربون خجالت کشیدنت برم من میبوسمت خوشگل خاله
مامان طاها
پاسخ
مرسی خاله جون بهمون سر زدی.
ر-ش
5 شهریور 93 8:48
میلاد بانوی مهر و وفا، مظهر جود و سخا، حضرت معصومه علیهاالسلام مبارک باد . . . به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های پاکت تطهیر شویم . . .
ر-ش
9 شهریور 93 7:51
پاشو پاشو کوچولو از پنجره نگاه کن با چشای قشنگت به منظره نگاه کن اون بالا بالا خورشید تابیده بر اسمون یه رشته کوه پایین تر پایین ترش درختان نگاه کن اون دوردورا کبوتری می پرد شاید برای بلبل از گل خبر میبرد
سودابه
10 شهریور 93 7:22
سلام فسقل چطوری؟ چقر ناز خجالت میكشی میگن بچه حلال زاده به دایی میره طاها جونم به دایی مهدی و مقداد رفته! خوب مگه چیه؟؟
مامان طاها
پاسخ
سلام زندایی جون.مرسی.معلومه خوب طاها به داییاش رفته.
عاطفه مامان ستیا
10 شهریور 93 17:58
عزیزدلمیییییییییییییی چه زیبا خجالت میکشی عسلممممممممممممم کاش بودم پیشت و حسابی میچلوندمتچقدرم جنگلو دوس داره همش اونجا شاده...ایشالله که دیگه هیچوقت مریض نشی
مامان طاها
پاسخ
سلام خاله عاطفه جون.مرسی.پسرم مرد جنگله دیگه.ستیا جونو و مامانشو میبوسم.بووووووووس.