رویش اولین مروارید
سلام گلم.بالاخره در پنجشنبه 16 مرداد (هفت ماه و بیست و سه روزگیت ) اولین مرواریدت در اومد و هممونو خوشحال کرد.انگشتمو گذاشته بودم روی لثه ات که دیدم یه چیز تیزی روشه.بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خودش بود.خدا روشکر.
در کنار این مرحله از رشدت خبرهای دیگه ای هم هست.
این مدت خاله جون پیشمون بود و خیلی بهمون خوش گذشت.یکشنبه 12 مرداد با هم به بازار رفتیم و شبش دوباره به پیاده روی رفتیم.این اولین باری بود که با هم پیاده روی می رفتیم.تو هم توی کالسکه بودی و بخاطر همین نشد خیلی سمت جنگل بریم .ولی برای تجربه اولت خوب بود.
دوشنبه 13 مرداد (هفت ماه و بیست روزگیت ) به اتفاق مادر جون و پدر جون و خانواده خاله هدی به دریای بندرگز رفتیم.این هم اولین تجربه دریات بود.هرچند که شب بود و دریا تاریک بود.
چهارشنبه 15 مرداد حدود 10 ثانیه برای اولین بار ایستادی.از اون روز تا حالا چند بار دیگه هم این اتفاق افتاده که بتونی بایستی.
جمعه 17 مرداد خاله جون رفت خونشون تا تعطیلات بعدی که بتونه بیاد .داداش ایلیا هم امسال میره اول دبستان به خاطر همین دیگه رفت و امدشون کم میشه.شب هم با هم رفتیم عروسی.این هم دومین تجربه عروسیت بود.
خیلی دوست دارم واست جشن دندونی بگیرم اما تعطیلات تازه تموم شده و داییها و زنداییها و خاله برگشتن سر کارشون و فعلا مرخصی نمیتونن بگیرن بیان.اگه یه هفته زودتر در میاومد خیلی خوب بود و میخورد به تعطیلات عید فطر.فکر کنم 13 مهر که عید قربانه جشنت بشه.باید وسایل اماده کنم . برنامه اتلیه رو هم باید بریزم.الان که دارم مینویسم هفت ماه و بیست و پنج روزه ای.غرق خوابی گلم.این مدت صدات بم تر شده و چیزایی رو که تو دستت جا میشند رو میتونی چهار دست و پا با خودت ببری.یه وقتهایی هم ماشینت رو هول میدی.و یه شیطنت دیگه ات اینه که چهار دست و پا میری روی میز عسلی.
ایشالله پیشرفتهای بعدیت عزیزم...
آتیش پاره های خونه مامانم (طاها و پسر خاله )...
چیزایی که واست از بازار خریدم...
پیاده روی...
اولین تجربه دریا...
اولین مرواریدت در اومد...
هدیه خاله جون ...
هدیه مادرجون ...
آقا طاها در دومین عروسی...