اولین ماه رمضان
سلام عزیزم.ماه رمضان هم رسید .
امسال اولین سال ماه رمضانت رو تجربه میکنی.البته الان که مینویسم 4 رمضان بامداد چهارشنبه 11 تیر ماه هست و چند روز از اول ماه گذشته.دقیقا 6 ماه و 18 روز سن داری.هنوز خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی کوچولویی که حتی نمیتونی روزه کله گنجشکی بگیری.من هم بخاطر تو نمی تونم مثل پارسال روزه بگیرم.ایشالله بزرگ شدی هم نمازات رو سر وقت میخونی و هم روزه هاتو کامل می گیری.
این شبها توی خیابونهای شهرمون خیلی شلوغه و همه بعد از افطار میان بیرون.ما هم دیشب رفتیم بیرون که به زن عموی جدیدت برخوردیم.جنابعالی هم بر و بر داشتی بنده خدا رو نگاه میکردی.پلک هم نمیزدی.مثل اینکه فهمیدی تازه وارده.شاید هم دلت میخواست بری بغلش و شالش رو تست کنی.آخه بغل هر کی میری لباسشو میخوری.این روزها مدام تلاش میکنی وایستی.بخاطر همین سرت هی میخوره به این ور و اونور و شما هم طبق معمول گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریه.یه جای جدید هم پیدا کردی که خیلی دوستش داری اون هم زیر میز آشپزخونه است.چه توی روروک باشی و چه چهار دست و پا باشی خودت رو میرسونی زیر میز.دیروز صبح که واقعا تعجب کردم از کارت.یک لحظه متوجه ات نبودم برگشتم دیدم چهار دست و پا رفتی توی میز ال سی دی و فقط مچ پات بیرون بود!!!!!!!!!!! خیلی خطرناک بود وگرنه صبر میکردم ازت چندتا عکس میگرفتم و بعد می آوردمت بیرون.یه هنر دیگه ات هم اینه که چون میخوای دنبالم بیای وقتی میزارمت توی روروک سریع حرکت میکنی و محکم میزنی به پام.اصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلاً هم یه وقت فکر نکنی دردم میاد!!!صبح هم اگه با سر و صدات بیدار بشم که هیچ اما اگه خودمو بزنم به خواب و بیدار نشم یا موها مو میکشی یا میزنی توی صورتم یا صورتم رو میخوری یا از روم رد میشی و ... . امروز هم که نشستی لبه تخت و میزدی به انگشتهای پام و میخندیدی.بیدار شدم عین برق گرفته ها پریدم تو رو از لبه تخت گرفتم.خلاصه حسابی سر گرممون کردی وروجک.
چقدر امشب هوا خوبه.داره بارون میاد.میگن وقتی بارون میباره دعا کنی دعات مستجاب میشه.ایشالله عاقبت به خیر بشی و خوشبختیت رو ببینم.
حالتی که خیلی دوست داری بخوابی...
جای مورد علاقه ات...
این هم عاقبت فضولی...
چه حالی می کردی با این دوتا پلاستیک شکلات...
اسم شکلاتش چیه؟...