پیشرفتهای آقا کوچولو
سلام گلم .این چند روز یه جورایی نسبت به روزهای دیگه پر خاطره تر بود واسمون که دلم نیومد ننویسم.شنبه (93.3.31 ) اولین بار بود که چند تا قاشق آش خوردی.خیلی خوشحال شدم.هرچند که دوباره این دو روز قاشق رو قبول نکردی و باشیشه امروز بهت آش دادم.دیروز هم که هیچی نخوردی.غروب شنبه با هم رفتیم خرید و یه چندتایی واست اسباب بازی خریدم.شبش هم برای اولین بار توی مراسم خاستگاری شرکت کردی.آخه عمو جون داره کم کم متاهل میشه.چه خاستگاری بود.همه داشتند فوتبال ایران و آرژانتین رو نگاه میکردند و یادشون رفته بود واسه چی اومده بودند.تو هم که قربونت برم همش در حال گریه و نق نوق بودی.خلاصه تا بیام خونه کچلم کردی.چندتا عکس ازت گرفتیم که توی دوربین عمه جونه و هنوز نتونستم بگیرم.فرداش یکشنبه (93.4.1 ) بابایی موتور خرید و شب برای اولین بار سوار موتور شدی و با هم یه چرخی زدیم.هرچند که من همش استرس اینو داشتم که خدایی نکرده بیافتی یا سرما بخوری.اما در کل برای تجربه اول خوب بود.امروز هم که از صبح شرمندمون کردی چون مدام از وقتی بیدار شدی شروع کردی به گریه و بهونه گرفتن تا الان که ساعت یک ربع به دو شب خوابیدی.خیلی حرص میخوردی.میدونستم امروز یک روز خاص از رشد و پیشرفتته. تقریبا اخلاقت دستم اومده.آخه وقتی میخوای چیزی رو خراب کنی و نمیتونی یا کاری رو انجام بدی که سخته مدام گریه میکنی و حرص میخوری.هر چقدر هم حواستو پرت کنم بی خیال نمیشی.خلاصه امشب دوشنبه (93.4.2) توی شش ماه و نه روزگیت برای اولین بار تنهایی بدون کمک کسی دستت رو زدی به دیوار و چند لحظه ای وایستادی.سه بار این کار رو کردی که بار دوم تونستم ازت عکس بگیرم هرچند که تار شدند اما واسم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی ارزش دارند.شب هم برای بار دوم سوار موتور شدی اما بیشترش رو خواب بودی.اومدیم خونه سرحال بودی و قصد خوابیدن نداشتی بزور من و بابایی خوابوندیمت.
الهی فدات شم.از وقتی چهار دست و پا رفتنت شروع شده خیلی شیطون شدی و چند بار سرت به دیوار و زمین خورده و گریه کردی.آخه چرا اینقدر شیطونی گلم!این چند روز هم دیگه شروع کردی به اینکه دنبالم راه بی افتی.هر جا میشینم بلافاصله چهاردست و پا میای و از سر و کولم بالا میری.
دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم خوشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــگله.
نوش جونت ...
1...
2.یا علی...
3. شتلــــــــــــــــــــــــق خوردی زمین...
اینجا هم دیدی من رو مبلم دنبالم راه افتادی و لبه مبل رو گرفتی یکم ایستادی...
اینا هم خریدهای ما ...
ماشالله پای طاها جون یکم درشته نتونستم پاپوش بهتری براش تهیه کنم...
این هم سوغاتی عمو از هرمزگان...
الو بابا بیا منو ببر موتور سواری...
تو رو خدا ببینید موقع خواب چقدر شیطونی میکنه و غلت میزنه...
هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس !!!!! بالاخره خوابید...