تولد بابا محسن
سلام گلم.دیروز یکشنبه 93/3/11 تولد بابایی بود.من چون میدونستم بابا محسن تولدش رو فراموش کرده خواستم غافلگیرش کنم.همه چیز خوب پیش رفت تا یک شب قبل تولدش خان دایی جونت با تبریک قضیه رو لو داد. بابا محسن گفت: مامان طاها مگه فردا تولد منه؟ من گفتم : نه بابا محسن .چطور؟ بابا محسن گفت : آخه خان دایی جون طاها اس تبریک(ببخشید پیامک) داده ! من هم که از درون بدجوری بهم ریختم و یکدفعه ای علاقه شدیدی پیدا کردم که خان دایی رو از نزدیک ببینم تا نهایت رضایت و محبتم رو بهش نثار کنم ، خودم رو جمع و جور کردم و گفتم : نه بابا .خان دایی اشتباه گفته.تولد خانمش رو با تو قاطی کرده. (پیام محبت آمیز به خان دایی طاها: خان دایی از همینجا به خاطر اینکه داشتی سورپرایزم رو خراب میکردی دستت رو میبوسم.امیدوارم این لطفت رو سال بعد تولد خانمتون جبران کنم.امسال که جستی ملخک ولی یادت باشه یه روز واسه صبحانه بیا اینجا تا با هم صحبت کنیم). خلاصه قضیه جمع شد تا صبح دیروز که با هم رفتیم خرید کیک و ... . واسه تزیین چندتا بادکنک گرفته بودم که دوتاش موقع بادکردنشون ترکیدند.من که خیلی از ترکیدنشون ترسیدم و گوشم سوت کشید اما چون صورت وحشت زده و آماده به گریه ات رو دیدم لبخند ملیحی زدم تا نترسی.تو هم مطلب و گرفتی و خندیدی و شد همه چی آرومه من چقدر خوشبختم... .موقع تزیین اتاق متوجه شدم که داری تلاش میکنی به حالت چهارپا دربیای .چند بار این کار رو کردی ولی نشد ازت عکس بگیرم چون زود می افتادی زمین.این اولین باری که این کارو کردی.خیلی خوشحال شدم.شاید تو هم با این کار میخواستی منو سورپرایز کنی. بالاخره همه کارا تموم شد و منتظر بابا محسن موندیم .اما بابایی امشب از همیشه دیرتر اومد.ساعت ده شب خسته و کوفته اومد اما چون اتاق و ما رو دید خوشحال شد و سعی می کرد خستگی رو به روش نیاره.خلاصه تولد هم تموم شد.هدیه تو هم یه بادکنک بود که خیلی دوستش داشتی .عکسش هم هست.این اولین باریه که با بادکنک بازی کردی.این از جشن تولد کوچولوی ما...
ایشالله جشن تولد خودت نازپسرم...
طاها در تلاش برای حرکت چهارپا...
این حرکتو چند بار با غرور انجام دادی.میخواستی بگی خیلی ماهرم...
خسته شدی گلم...
طاها کوچولو منتظر بابا محسنه ...
اینم از کیک تولد...
کیک و میوه مال ما شیشه شیر هم مال شما خوشگلم...
مامانی بالای لبت چرا سفیده؟!! بازم این بابا محسن دور از چشم من خامه داد دهنت!!!
طاها و بادکنک بازی...
مامانی موقعه خوابه .بی خیال نمیشی؟!!!