اندر احوالات این روزها...
این روزها هوا خوب و بهاریه .بخاطر همین با هم میرفتیم بیرون.از پارکهایه عادی گرفته تا پارکهایه کودک. به تو هم خوش میگذره.چون عاشق راه رفتن و دویدن و بیرون رفتنی.دیگه یاد گرفتی موقع بیرون رفتن باید کفش و کلاه بپوشی.دستمم رو هم میگیری و با هام راه میای.این مدتها دوتا دندون آسیاب بالا هم در آوردی و تا حالا چهارتا دندون آسیاب داری.دستت به اکثر درها میرسه و بازش میکنی.از بعضی صداها میترسی.
یه اتفاق مهم هم این بود که 12 اردیبهشت تویه یکسال و 4 ماه و 19 روزگی از شیر گرفتمت.روز و شب اول سخت بود .اما خیلی زود عادت کردی.این روزها همش با شیشه شیر میخوری.همون روز مادر جون هم رفت کربلا و داره امروز میاد.بیشترین کسی که تشویقم کرد که از شیر بگیرمت مادرجون بود چون دیده بود که چقدر مامانیتو اذیت میکنی.
خلاصه این مدت هم گذشت...
امروز شنبه 19 اردیبهشت 94 یکسال و 4 ماه و 26 روزه ای...
اولین باری که رفتی پارک
عکسهایه دیروز ... تمیز کردن ماشین و آب بازی تو ...
کمک راننده...